حیات در مریخ
اجازه بدهید قبل از شروع هر چیز، به عنوان یک مقدمهی کسل کننده و در چند سطر، که قول میدهم طولانی نباشد، با هم یک بار و برای همیشه بیخیالِ زمین مرکزی یا انسان مرکزی متکبرانهی خود شویم. این مسئله بسیار مهم است، چرا؟ چون اگر به زمین یا انسان مرکزی باور نداشته باشیم، آن وقت است که میتوانیم جستجوگرِ حیات در بیکرانیِ هستی باشیم و آن را در سیارهای دیگر باور کنیم.
فکر کنم پررنگ کردن چند مرحله در تاریخ علم، به صورت تیتروار کمکمان کند و کارآمد باشد. دروغ بودن این داستان که زمین مرکز جهان است، تقریباً از کتاب «در باب حرکتهای انتقالی اجرام آسمانی» و «کوپرنیک» شروع شد؛ جایی که خورشید جای زمین را در مرکز جهان میگیرد. این مسیر با «گالیله» ادامه پیدا میکند، رصدهای گالیله از این نظر حائز اهمیت است که آن چه کوپرنیک میگفت را به مرحلهی مشاهده میرساند و به آن اعتباری تجربه محور میبخشد. فکر میکنم بعد از گالیله، اشاره به نام «چارلز داروین» ضروری باشد، جایی که پروندهی انسان مرکزی تقریباً مختومه اعلام میشود. خودتان که بهتر میدانید، این که ما انسانهای متکبر گونهی خاصی از میمونها هستیم کم چیزی نیست! اصلاً قضاوت با شما: آیا باز میتوانیم خودمان را مرکز فیزیک جهان بدانیم؟
داستان اما دو نقطهی اوج دیگر هم دارد، رسیدن به نظریهی همجوشی هستهای میتواند خیلی از باورها را تغییر دهد. ما شروع میکنیم به شناختن پدران و مادران واقعیمان؛ ستارهها. تمام عناصر سنگین بدن ما از همجوشی هستهای ستارهها، بعد از پایان سوخت هیدروژنیشان به وجود آمدهاند. این جا واجب میشود از «سر فرد هویل» هم خیلی ویژه تشکر کنیم، دانشمندی که همجوشی هستهای ستارهها را نشانمان داد.
اما نقطهی اوج نهایی، «ماده تاریک» است. قبول دارم که غرور ما انسانها یک جایی خیلی بد میشکند و آن درست وقتی است که پی میبریم حتی مادهای که از آن ساخته شدهایم، مادهای که برای ما قابل مشاهده است، همهی جهان نیست؛ نه تنها همهی جهان نیست، بلکه جزء ناچیزی از جهان است. عمدهی جهان از مادهای موسوم به ماده تاریک ساخته شده که کاری به مادهی معمولی ندارد. ماده تاریک در واقع این پیام را با خود دارد که ما انسانهای مغرور و خودپرست، که یک روز با بزرگانی مثل ارسطو و بطلیموس ادعای زمین مرکزی میکردیم، فقط حکم ادویه را برای یک غذای خوشمزه داریم، نه چیزی بیشتر.
خب، اینها را گفتم که با آگاهی به این نکتهی شاید خوشحالکننده و یا شاید تاسفبار که ما مرکز عالم نیستیم، برویم سراغ حیات در مریخ و با این سوال ادامه دهیم که: آیا در مریخ حیات وجود دارد؟
حیات در مریخ
این تیتر را بر اساس تجربههای انسان و مشاهدههای مستقیم از فضا توضیح خواهم داد، خیلی دست به دامن فرضیههای خود بافته، ایدههای روی کاغذ یا ای.تیهای فیلمهای سینمایی نمیشوم، به همین خاطر فکر میکنم بهتر باشد با یک تاریخچهی چند سطری از اولین تجربههای بشر در فضا شروع کنیم و بعد آرام آرام برسیم به ماجراجوییهایی که منجر به مشاهدهی مریخ و ناهید، همسایههای سرخ و داغ ما شدند، تا بالاخره آنجا کمی بیشتر روی مریخ مکث کنیم و ببینیم اوضاع حیات در سیارهی سرخ چگونه است.
«لونا ۱» اولین کاوشگری بود که شوروی روانهی ماه کرد و متاسفانه در چند هزار کیلومتری قمر زمین، هدفش را گم کرد تا خیلی زود توسط رسانهها لقب «اولین قمر مصنوعی خورشید» را به خود اختصاص دهد. بعد نوبت به «لونا ۲» رسید. لونا ۲ بر خلاف خواهرش کاوشگر تقریباً موفقی از آب در آمد، هرچند آن هم به دلیل اشتباه محاسباتی دچار نقص فنی شد و با از دست دادن کنترل در سرعتهای بالا سقوط کرد. «لونا ۳» اما از هر دو خواهرش موفق و امیدبخشتر بود، این کاوشگر وارد مدار ماه شد و با تصاویری که به زمین ارسال کرد به انسان چهرهی نزدیک و دقیقتری از قمر خانهی همیشگیاش را نشان داد. این دستاوردها را میتوان حدوداً به دههی ۱۹۵۰ میلادی نسبت داد. یک دهه بعد اما، اولین فرود آرام روی سطح ماه باز به نام شوروی ثبت شد. در فوریهی ۱۹۶۶ کاوشگر دیگری از شوروی موفق شد نخستین تصاویری را که بشر از سطح ماه دیده نشانمان بدهد. در دههی باشکوه ۱۹۶۰ پروژهی آپولوی ناسا هم کلید خورد. از ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۲ دوازه فضانورد آمریکایی به ماه رفتند و در مجموع ۳۸۰ کیلوگرم سنگ از ماه برای ما سوغاتی آوردند.
اما از همسایههایمان، مریخ و ناهید چه خبر؟ در فاصلهی ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۲ شوروی پنج کاوشگر به مریخ فرستاد که هیچ کدام موفق نبودند. آمریکا هم تقریباً در همان سالها ماجراجوییهای فضایی سری «مارینر» را با هدف مشاهدهی سیارات دیگر کلید زد. مارینر ۱ توفیقی نداشت، مارینر ۲ ولی توانست به فاصلهی چند ده هزار کیلومتری ناهید برسد و اطلاعاتی را، هرچند کم، به زمین بفرستد. مارینر ۳ این بار با هدفی متفاوت که مریخ بود، متاسفانه شکست خورد تا در سال ۱۹۶۵ نوبت به مارینر ۴ برسد. مارینر ۴ به چند هزار کیلومتری مریخ رسید، ۲۲ عکس به زمین فرستاد تا انسان اولین عکسهایی را که از نزدیکی یک سیاره گرفته شده، ببیند؛ چه پیروزی شگفتانگیزی!
از آن طرف، در همان دههی ۱۹۶۰، شوروی موفق شد به ناهید برسد. بار اول ونرا ۴ در اتمسفر غلیظ ناهید یک کاوشگر را با چتر فرود میآورد و بارِ باشکوه بعد، ونرا ۷ در خاک ناهید فرود میآید تا اولین ابزار ساخته شده به دست انسان باشد که سطح سیارهای دیگر را لمس میکند. اطلاعاتی که به زمین فرستاده شد نشان داد که ناهید خود جهنم است! فشار ناهید ۹۰ اتمسفر زمینی است و دمای سطح آن ۴۵۰ درجهی سانتیگراد. نتیجهی ساده این که ناهید به درد زندگی نمیخورد! (اجازه بدهید من یک پرانتز بزرگ همینجا باز کنم. یکی از مهمترین برنامههای انسانها برای آینده و تضمین جایگاهشان در کیهان، جا به جا شدن و مهاجرت به سیارههای دیگر است. یک سنگ آسمانی بزرگ میتواند همهی ما را در زمین از بین ببرد. ما آسیبپذیریم. از بین رفتن ناگهانی ما، یعنی از بین رفتن تمام آنچه که از ابتدا تا به حالِ تاریخ انسانیمان به دست آوردهایم. لااقل به نظر من که این طور یکسره نابود شدن فقط دردآور نیست، حیف است! برای بقا انسان باید به فراتر از زمین هم دسترسی داشته باشد، به خاطر همین است که در کشف چگونگی شرایط سیارههای مختلف، همواره این سوال که آنها چقدر میتوانند برای ما به عنوان ساکنانی جدید مناسب باشند، مطرح است. به این خاطر گفتم ناهید به درد زندگی نمیخورد. در ضمن، به آسیبپذیری، کنجکاوی کودکانه و دانشمندمآبانهی انسانهای باهوش را هم اضافه کنید. نمیتوانید انتظار داشته باشید که آنها در جهانی به این بزرگی، به نقطهای به غایت فسقلی مثل زمین دل خوش کنند.)
خب، چه پرانتز مفصلی شد! برای این که بیشتر پرحرفی نکنم تاریخچهی چند سطریام را با اشاره به مارینر ۷ تمام میکنم. مارینر ۷ در ۱۹۷۱ در مدار پیرامون مریخ قرار میگیرد تا اولین قمر مصنوعی سیارهای بیگانه باشد. مارینر ۷ موفقیت باشکوهش را با ارسال تصاویری بسیار زیبا با زمین به اشتراک میگذارد.
اما قرار نیست فقط تاریخ بخوانیم! بگذارید برگردیم سر همان سوالی که از اول پرسیدم: آیا در مریخ حیات وجود دارد؟ ما انسانها پایمان را از زمین بیرون گذاشتیم و دید دقیقتری نسبت به مریخ به دست آوردیم، نتیجهاش چه شد؟
ما با توجه به تجربهی محدود خودمان عناصر اساسی مختلفی را برای ایجاد حیات میشناسیم که مهمترینشان آب است. آیا مریخ آب دارد؟ ما همیشه به لکههایی که روی ماه یا خود مریخ و به لطف تسلکوپهای اولیه میدیدیم دریا میگفتیم. حداقل این یکی را میتوانیم خیلی مایوسانه ولی با اطمینان بگوییم که در مریخ خبری از دریاهای مایع سطحی نیست. اولین عکسهای کاوشگرهای مارینر که پیشتر در موردشان توضیح داده شد، امیدها را به یاس تبدیل کردند و اولین کاوشگرهای روباتیکی که به خاک مریخ رسیدند جایی برای هیچ اما و اگری باقی نگذاشتند. پس تکلیف ما با سطح سیارهی سرخ و وضعیت آب بر آن –البته نه آن طور که دوست داشته باشیم_ روشن است.
کاوشگرهای دوقلوی وایکینگ به طراحی کارل سیگان در سال ۱۹۷۷ (دوباره تاریخ شروع شد!) در دو نقطهی مختلف از مریخ، برای بررسی حیات بر این سیاره فرود آمدند. این کاوشگرها مجهز به چهار دستگاه بررسی آثار حیاتی بودند، که اگر قرار باشد به طور خلاصه بگویم، هیچ کدام از چهار آزمایش توسط وایکینگها به نتیجهی امیدبخشی که خیلی سرراست خبر از حیات بدهد نرسید. البته باید این را هم در نظر داشت که فقط دو نقطه، آن هم به طور اتفاقی انتخاب شده بودند، که خب، این خودش امیدها را تا حدی زنده نگه میدارد.
سی سال گذشت و بعد از وایکینگها، نوبت به کاوشگر دیگری به نام فونیکس رسید تا در مریخ دنبال ردپاهای حیاتی باشد. فونیکس، برخلاف وایکینگها، این بار هدفمند و در مناطق قطبی سیاره فرود آمد. دمای مناطق قطبی در تابستان مریخی بالاتر از صفر نخواهد رفت. دستگاههای به کار رفته در فونیکس مزیتی نسبت به وایکینگها نداشت و در همان حد بود. بیل مکانیکی فونیکس فقط میتوانست چند ده سانتیمتر از خاک را حفاری کند. نتایجی که از کاوشگری فونیکس حاصل شد، از نظر بیولوژیکی باز چندان جالب توجه نبود، غیر از این نکته که فونیکس موفق شد ترکیبی غیر آلی را شناسایی کند که وایکینگها توفیقی در شناخت آن نداشتند.
در سال ۱۹۹۷ اما اطلاعات کاوشگری مدارگرد (مارز گلوبال سروِیِر) منجر به اولین نقشهبرداری از هیدروژن در سطح مریخ شد که وجود گستردهی آب در مریخ را نشان میداد. این اطلاعات دوباره و در سال ۲۰۰۱، توسط کاوشگر مدارگرد دیگری به نام مارس ادیسه تایید شد.
بعدتر و بر اساس اطلاعات به دست آمده از اکتشاف سطح مریخ توسط روباتی کوچک (سوجرنر) و در ادامه به واسطهی دو ربات دیگر (اسپریت و آپورتونیتی) که از اولی بسیار بزرگتر بودند، حضور سنگهای رسوبی در سطح مریخ تایید شد و این نتیجهگیری محتمل به نظر رسید که در گذشته، آب در سطح سیارهی سرخ جریان داشته.
و اما در مورد حیات بر پایهی کربن، مارس اکسپرس که از سال ۲۰۰۳ شروع به چرخیدن پیرامون مریخ کرده که اطلاعات به دست آمده نشان از وجود متان در اتمسفر مریخ دارد. این مسئله میتواند بسیار هیجانانگیز باشد، چرا که که متان در زمین منبعی آلی دارد، همین طور متان ناکافی در اتمسفر مریخ نخواهد توانست بیشتر از حدود چهارصد سال دوام بیاورد، بنابراین مسلماً متان در اتمسفر مریخ باید منبع یا منابعی داشته باشد. آخ که این قضیه چقدر حس ماجراجویی آدم را برمیانگیزد!
خب، تا همینجای کار فعلاً بس است. کنجکاوی انسان ادامه دارد. این را هم بدانیم که اکسومارس، کاوشگر اسا، در سال ۲۰۱۸ به مریخ خواهد رسید و قادر خواهد بود به جای چند ده سانتیمتر، خاک سیارهی سرخ را تا عمق دو متر حفاری کند. میتوانیم منتظر نمونههایی از زیستجهان احتمالی مریخ باشیم. اکسومارس سراغ محیطهایی خواهد رفت که از اثرات جانبی پرتوها محفوظ باشند؛ پس میتوانیم امید داشته باشیم که برایمان خبرهای شگفتانگیزتری از آنچه که تا حالا میدانیم بیاورد.
پس بیایید مثل آدمهای کنجکاوی که دستشان از آسمان کوتاه است، صبر کنیم.
جالب بود.
با اینکه بیشتر بخشهاش رو میدونستم ولی قلم نویسنده باعث شد بخونمش.
میشه یک کتاب زیبا با قلم این نویسنده نوشته بشه با کمک منابع و کتب خوب خارجی
سرفصلهای کتاب:
– کاوش در فضا (from a 3.7 million years old footprint of an afarensis to another hominin footprint on the moon)
– حیات
– حیات در منظومه شمسی
– حیات در کائنات