دربارهی یک درخت
قصههای پریان: درختها دوست دارند در آغوششان بگیرید، برای همین است که همه وقتی در جنگلی یا درختزاری هستند، به سرشان میزند کنار درختهای عکس بگیرند. درختها صدایمان میزنند، برخی واضحتر میشنوند و برخی گنگتر. خود را به هزار شیوه میآرایند، شکوفه میدهند، برگ میدهند، هزار رنگ میشوند و حتا جامه از تن به در میکنند که تنِ چوبیشان را در آغوش بگیرید…درختها کنار خیابانهای شهر ایستادهاند و خوب میدانند کسی که چشمهایت به دنبالش است، کِی از آن راه گذشته، کافی است زبانشان را بلد باشی تا سراغ دوست از آنها بگیری.
گاه میبینی هزار سال سر یک معبر ایستادهاند، به انتظار آغوش مهربانی…خاطرهی هزار یار سفر کرده در دل چوبیشان پنهان است.