میشود این نوشته را با جملاتِ پرشوری مانند «و امروز یک گام دیگر برداشتیم» یا «و برگی دیگر در تاریخ اکتشافات بشری انسان ورق خورد» یا «امروز در تاریخ ثبت شد» و مشابه اینها شروع کرد. اما بگذارید ساده شروعش کنیم.
امروز مریخنورد کیوریاسیتی (کنجکاوی) با موفقیت بر سیارهی سرخ نشست. این ماموریت که میشود گفت تا به این جا موفق بوده، بلندپروازانهترین ماموریت انسان در زمینهی کشفِ سیارات دیگر است.
من، به علم و دانش خوشبینم. معتقدم که رهایی و رستگاریِ بشر در دانش است. در گسترش آگاهی، شاید که نه به مفهوم بوداییِ آن، بلکه به همین مفهومِ امروزیِ ما. و علم یکی از ابزارهای قدرتمندِ گسترش آگاهی است.
موفقیت ماموریت کنجکاوی، موفقیت آمریکا به تنهایی نبود. به گمانِ من پیروزی تمام کسانی بود که میخواهند بدانند و صادقانه و دور از خرافه و تعصب، در مسیر دانستن و کشف معماهای جهان گام برمیدارند. پیروزی تمام کسانی بود که با شور و شوقِ اخباری این چنین را دنبال میکنند و تلاش میکنند شعلهی عشق به دانستن را در دلِ دیگران هم بیافروزند و روحیهی کنجکاوی و جستجوگری را در انسانها بیدا رکنند.
یکی از سخنرانها در مراسمی که امروز رصدخانهی زعفرانیه به همین مناسبت ترتیب داده بود، عباراتی گفت که نقل به مضمونِ آنها، این میشود:
«دیگر عصر ملیتپرستی و منِ اینم، تو آنی و گذشتهی من چُنین بوده و گذشتهی تو چنان، به سر آمده. اگر قرار است به این جریان بپیوندیم باید از آن درس بگیریم و صادقانه تلاش کنیم.»
گویا که خیلی جانسوز نوشتم. پس بگذارید یک کمی حال و هوای بحث را عوض کنیم.
این تصویر را ببینید:

اولین چیزی است که کنجکاوی با چشمهای خود دید. دن سیمونز علمیتخیلی نویس آمریکایی، دوگانهای دارد به نام «ایلیوم و الیمپوس». در این دو داستان، موجوداتی نیمه آلی، نیمه روباتیک در اطراف اقمار مشتری و مریخ زندگی میکنند که شخصیتپردازی فوقالعاده جالبی دارند. دو تا از این موجودات که «محمود و اورفو»نام دارند از شخصیتهای کلیدی رمان هستند. این دو، موجوداتی کاملا با احساس، با منطق و با شعورند و سرگرمی آنها بحث دربارهی پروست و مشاعرهی سونتهای شکسپیر است. ماجرای داستان چندین هزار سال در آینده اتفاق میافتد.
در طول داستان متوجه میشویم، این شبهروباتهای هوشمند، کاوشگرهای مریخ و مشتری هستند که در گذر زمان طولانی به خودآگاهی رسیدهاند و ذره ذره خود را اصلاح کردهاند و برخی اندامهای ارگانیک نظیر چشم را به خود اضافه کردهاند. این طور گفته میشود که چون در بانکهای اطلاعاتیِ آنها گنجینهای از ادبیاتِ زمینی وجود داشته، هنگامی که به خودآگاهی رسیدند و این بانکها را جستجو کردند، شیفتهی تاریخ و ادبیاتِ انسانها شدند…
وقتی سال گذشته مریخنورد اسپیریت(روح) خاموش شد، با خودم فکر میکردم یعنی سه هزار سال دیگه، یک موجود بامزه به اسم روح، یک جایی وجود خواهد داشت و حافظ خواهد خوند؟
نظری ندارم که آیا واقعا توی بانکهای اطلاعاتی این کاوشگرها چیزی به جز اطلاعات مورد نیازشون گذاشته میشه یا نه، ولی اگه نگذارند بسیار حیف میشه، چون آن وقت در آینده، مشاعره نخواهند کرد!
to boldly go …
yeahhh
where no man has gone before!
حالا چرا محمود؟ نمی شه سمیه بزان. خودت که می دونی میونه من و موجودات نیمه آلی و رباتیک رو می دونی که! D:
من در عین اینکه با حرفتان کاملا موافقم امابه نظرم باید مواظب سو برداشت این ایده نیز بود. من هم مثل شما معتقدم انسان ها فارغ از ملیتشان شهروندان یک سیاره هستند. نمی دانم شاید اگر زمانی کلی موجود دیگر در منظومه شمسی داشتیم فکر می کریدم که همه ما منظومه شمسی ها به هر حال از یک خانواده و نام و نشانیم. اما به نظرم باید مراقب ۲ مورد بود. یکی اینکه اگرچه موفقیت چنین یافته هایی برای همه ما است اما نباید فراموش کنیم کسانی در این موفقیت اعتبار اصلی را بر دوش می کشند. یک بار نوشتم که هزینه این پروژه معادل همان اختلاس ایران بود. اینکه در جایی علی رغم رکود اقتصادی بودجه ای برای ان کار در نظر می گیرد. فضایی ایجاد می کند که افراد علاقمند از سراسر جهان به آن جا بروند و کا ر کنند و نتیجه بگیرند این ویزگی موفقیت را به نام آنها می کند و حق هم همین است. واقعیت این است که مدیریت کشوری به نام آمریکا در پشت این موفقیت قرار دارد. افرادی از ملیت های مختلف ولی تحت سیستمی که در این کشور وجود دارد به نتیجه رسیده اند. بنابراین ضمن اینکه یافته های این ماموریت و موفقیت های مشابه را باید متعلق به جهان بدانیم به نظرم باید به یاد داشته باشیم که چه سیستم هایی در به صمر رساندن این طرح های جهانی موفقند. واقعیت این است که موفقیت دیشب یک موفقیت آمریکایی بود که تاثیری جهانی دارد. بخش دوم اینکه درباره صحبت های دوستمان در سخنرانی من فکر می کنم همان قدر که چسبیدن به گذشته و اینکه چه بودیم خطرناک است فراموش کردنش خطرناک تره .هیچ جای دنیا – دروغ گفتم. جاهایی که من می شناسم – کوچکترین نکته های گذشته خودشون را پر رنگ می کنند. حتی اگر جهان وطنی هم نگاه کنیم این ها بخشی از میراث فرهنگی کل مردم جهان است که از شانس ما بهش نزدیک تریم. راه آینده با فراموش کردن گذشته هموار نمی شود. اتفاقا شناختن گذشته دونستن اینکه ما از کجا آمدیم و چه اشتباهاتی کردیم و چه پیروزی هایی داشتیم کمک می کند که قدم های بعدی را آگاهانه تر برداریم.