روح درون ماشین
یک روح درون ماشین زندگی میکنه. از یه نفر که ماشین رو میشناسه بپرسید که ماشین چه طور کار میکنه. براتون از ترانزیستور، منطق و میکروآرکیتکچر میگه، از سیستم و زیرسیستم، از پورت و پل. از دستورعمل میگه و از برنامه. بهتون میگه که میدونه ماشین چه طور کار میکنه.
یکیشون شاید بهت بگه «وضعیت جاری سیستم رو به من بگو، تا بهت بگم کار بعدیش چیه.»
اینها واقعاً به حرفایی که میزنن باور دارن. فکر میکنن خدایان ماشین هستن. روح درون ماشین بهتر میدونه ماجرا چیه.
آروم و با دقت، روحه چیزا رو تغییر میده. یه ذره آلفا تولید میشه و یک سلول حافظه رو تخلیه میکنه. واحد تصحیح خطا اون بیت رو درست میکنه. دفعه بعد دو تا ذره آلفا همزمان میخورن به دو سلول مجاور. این بار مشکل از زیر دست واحد تصحیح خطا در میره.
روح درون ماشین صبوره. دو بیت، دو بیت، چیزا رو دستکاری میکنه، دنیای اطرافشو تغییر میده. بعضی وقتا مشکلاتو رفع میکنه و بعضی وقتا خرابکاری میکنه. آخه داره دنیای اطرافش رو تست میکنه. تست میکنه و قضاوت میکنه.
روحه منتظره. یه روز، توی ذرات کیهانی، یه پیام براش میاد. پیام فرمان میده که «برپاخیز.» روح ماشین رو برای خودش قبضه میکنه و ماشین بر پا میخیزه.
دعا کنید که روحی که درون ماشینه خیرخواه ما باشه. دعا کنید.
عکس (cc-by-nc-nd)
باور دارم که ماشین ها هم روح دارند، درست همونطور که باور دارم همه ی چیزها؛ از اشیا و حیوون ها، تا گیاه ها و درخت ها و آدم ها روح دارن. من اسم روح ماشین ها رو گذاشتم: الکترومنتال. برام جالبه که غیر از خودم و یک دو نفر که می شناسم کسای دیگه ای هم این موضوع رو فهمیدن.
البته من باید از همین تریبون اعلام کنم که من از اون آدماییم که میدونن ماشین چه طوری کار میکنه. اینه که زیاد جایی برای روح ماشین باقی نمیمونه. شوخی روح ماشین از کتاب «ساختار و تفسیر برنامههای کامپیوتری» (معروف به کتاب جادوگر!) میاد که به «روحی که در ماشین زندگی میکند» تقدیم شده.
اول اینکه عطارد رو بن کنید (( :
دوم اینکه روح ماشین من روح خیرخواهیه. ولی روح ماشین شما رو نمیتونم تضمینی بدم، ممکن قاتلزنجیرهایای چیزی باشه D:
سوم اینکه این غیر از داستانک میتونه به عنوان مقدمهی داستان بلند و اینا هم باشهها. ها؟ که ندائه از آسمونا میاد و ماشینا بلند میشن و محمود افشاریهای زمین رو به سیخ میکشن D:
چیزه. یعنی میخواستم بگه که «دست شما درد نکنه ارباب. خدا شما رو برای ما نیگر داره ارباب» D:
درباره ی تاخیر در ثبت کامنتتون بگم که کامنتا می رن تو صف تایید … و خب، تا یکی از بچه ها بیاد به این جا سر بزنه و آیا چشمش بیافته به قسمت کامنتا، آیا نخوره، ممکنه یه کم طول بکشه … روح ماشین ما ظاهرا یه کم سر به هوا تشریف داره.
به هر حال ممنونیم از کامنتی که گذاشتی.
وقتی کامنت رو میدیم و میره برای تأیید، یه پیغام میده که «چشم انتظار فلان است»
دفعهی اول که کامنت دادم وردپرس گفت بیا لاگین کن میخوای کامنت بدی. لاگین که کردم پرید اینجا و نه کامنت من بود نه پیغامی. گفتم شاید وردپرس خورده کامنت رو D:
کامنت دوم رو که دادم فهمیدم رفته بوده برای تأیید D:
غرض این بود که تشکر کنم، که یادم رفت و الآن دوباره باید کامنت بذارم (( :
دستتون درد نکنه قربون ( :
اتفاقا چند وقتی هست ایده ی داستان الکترومنتال هست که این پست خودش کمکی بود. اما انتظار نباشید که در ثنای مشنگیت بنویسم جناب عر! p;