روزهای غمگین
این که سرت رو بکنی زیر برف
و از راه در رو بری
کار سختی نیست
بگی هر کار تونستم کردم
و زندگی یه جوری باید، بالاخره پیش بره
سخته، سخته سر چیزی که درسته بایستی
عرق بریزی و تلاش کنی
سخت نیست که کم بیاری و بزنی زیر گریه
وقتی که همه چیز اشتباه بوده.
سخته! ولی چون کار درست اینه
میدونی به زحمتش میارزه
وقتی که سیل تهمتها، جاری میشن طرفت
محکم بایست سر جات
نگران نباش، چی میخوان بگن
کی به حرف بزدلا گوش میده؟!
به هر حال آخرش، همهشون یه روز میفهمن
یه روزی آخر سر…
سخته،
سخته که کاملا تنهایی
و همه پیِ کارشون رفتن
سختتر این که وقتی همهچی مبهمه
بدونی چی درسته و چی غلط
ولی باید این راه رو
ادامه بدی.
چون فقط تو هستی،
تویی که موندی اینجا
تویی که باید این گندو
یه جوری جمع کنی
میدونی که آخرش
مثل بقیه گنگ میشی، و تلخ
مگه این که محکم بمونی
و همچنان به راهت ادمه بدی…
روزهای غمگین (Les Jours Tristes) اثر یان تیرسن (Yann Tierrsen)
ترجمهی محمود افشاری
محکم ایستاده ام و مرد روزهای سختم…
خیلی خوب نوشته
محمود جان دستت شما هم درد نکنه…