پلک روی هم می گذارم و تمام دنیا میمیرد؛
چشم باز میکنم و دوباره متولد میشود.
(انگار تو را در خواب ساخته ام.)
ستاره ها رقص کنان، سرخ و زرد، از صحنه میروند؛
سیاهی مطلق تازان به صحنه می آید:
پلک روی هم میگذارم و تمام دنیا میمیرد.
خواب دیدم که فریفته مرا به بستر بردی
و با آواز مجنونم کردی، با بوسه دیوانه.
(انگار تو را در خواب ساخته ام.)
خداوند از آسمان فرو می افتد، آتش جهنم سرد میشود:
دیوان اهریمن و پریان خارج میشوند:
پلک روی هم میگذارم و تمام دنیا میمیرد.
در دلم بود همانطور که گفتی برگردی،
اما پیر شدم و نامت را فراموش کردم.
(انگار تو را در خواب ساخته ام.)
در عوض باید عاشق مرغ طوفان میشدم؛
دست کم با هر بهار باز میگردند.
پلک روی هم میگذارم و تمام دنیا میمیرد.
(انگار تو را در خواب ساخته ام.)
خدا خیرتون بده
مطالبتون عالیه
سپاسگزاریم . موفق باشید