Sign in / Join
Sign in
Recover your password.
A password will be e-mailed to you.
مرور برچسب
افسانه
من یک مار هستم
به در و دیوار پناه می برم. به اتاق تاریک و پر سکوت تنهایی پناه می برم و به بوی تند ادویه جات محتاج، وقتی عطش مار بودن و لابه لای استخوان های قفسه سینه خزیدن و از آن جا بیرون آمدن و به روی دست های تو لغزیدن روحم را کلافه می کند، محتاج می شود…
چشم های تیله ای
سرش رو به بالاست به سمت هیچ، به جایی میان ستارگان چشم دوخته. و یاد و خاطره ی تکه پاره هایی از یک نقاب او را سخت تر از دشتی می کند که بر رویش ایستاده. سال هاست همان جاست بی هیچ تکانی. هیچ بادی او را نخراشیده و هیچ نسیمی گرد و غبار را به باد…