ادبیات کپرنشینها سایه فوریه 2, 2014 0 ما هر وقت سرمون رو بالا میگرفتیم خونه دوم رو میدیدیدم. خونه کوچولوی سومی هم، البته، همیشه مشخص بود، ولی خب، خونه دوم یه چیز دیگه بود. به قولی میگفتن قبلهی آمال و آروزهای ما بدبخت بیچارههای کپرنشینه. البته مسخره بود، با اون هیکل گنده…