«این اختراع شگفتانگیز»
زبان در میان تمامی ساختههای دست بشر افتخار برانگیزترین است. دیگر اختراعات – چرخ، کشاورزی، نان برشته – موجودیت مادی ما را دگرگون ساختهاند، اما اختراع زبان از ما انسان ساخته. اهمیت هر اختراع دیگری در مقایسه با زبان رنگ میبازد، زیرا هر چه که انسان بدان دست یافته به زبان وابسته و از زبان نشات گرفته است. بدون زبان هرگز از میان حیوانات برنمیخاستیم، و حتی در مقابل خود طبیعت هم ناتوان باقی میماندیم.
اما جایگاه نخست زبان نه به این خاطر است که پیش از هر چیز دیگر از راه رسیده. زبان به خودی خود ابزاری بسیار پیچیده است، اما در عین حال بسیار ساده: «این اختراع شگفتانگیز که ترکیبی است از بیست و پنج یا سی صدا مجموعهای بینهایت اصطلاحاتی خلق میکند که، هر چند در ذات خود شباهتی با چیزی ندارد که در ذهن است، انسان را قادر میسازد که ذهنیتش را به کمال با دیگران در میان بگذارد، و راهی به درک تصورات و زیر و بم درون انسان برای ایشان میگشاید.» دستورنویسان پورت رویال در نزدیکی ورسای در سال 1660 اینگونه موجودیت زبان را تعریف کردهاند، و از آن زمان به بعد تعریفی دقیقتر از این صورت نگرفته. با این حال در این تحسین شعرگونه خطایی نهفته است، چرا که مدح دستاورد یگانه زبان از اساس مغالطه در تمثیل است. زبان بزرگترین اختراع بشر است – اما، البته، زبان هرگز اختراع نشده است.
همین تناقض آشکار افسون شیدایی ما به زبان است، و رازهایی بسیار در خود دارد. این کتاب هم در همین ارتباط است. زبان چنان استادانه در هم تنیده شده که مشکل بتوان تصور کرد از صنعت دستی مرغوب چیزی کم داشته باشد. واگرنه چطور ممکن بود که این ابزار هزاران هزار معنا از کم و بیش سه هزار آوای بیمعنا بسازد؟ آواها، که به خودی خود تنها حالات متفاوت دهان و زبان هستند – پ، ب، ف، ک، گ، ش، آ، ی، و غیره – غیر از بل بلی تف آلود و اتفاقی، صداهایی بیمعنا و بدون قدرت ابراز، چیز دیگری تولید نمیکنند. اما اگر صداها را در چرخ دندههای دستگاه زبان بیاندازید، می بینید که ترتیبی شگفت به خود میگیرند، و کاری نیست که از این زنجیره بی معنای آوایی برنیاید: از گلایه از ملال بیپایان هستی گرفته («امشب نه، ژوزفین») تا بازگشایی نظم اساسی کیهان («هر شی در حالت سکون یا حرکت با شتاب ثابت باقی میماند، مگر اینکه بر اثر نیرویی که بر آن وارد شده دچار تغییر حالت شود.»)
با این حال شگفتانگیزترین خصوصیت زبان این است که ناپلئون یا نیوتنی لازم ندارد تا چرخهایش را به حرکت در بیاورد. دستگاه زبان به همگان – از جستجوگران پیشامدرن آفریقای سیاه گرفته تا فلاسفه پست مدرن حومهنشین – اجازه میدهد تا این آواهای بیمعنا را در هم بتنند و ظاهرا بدون ذرهای زحمت بینهایت معنای پیدا و پنهان بسازند. اما دقیقا همین سادگی فریبنده است که زبان را قربانی موفقیت خود میکند، زیرا در زندگی روزمره پیروزمندیها همیشگی تصور میشوند. چرخهای زبان چنان به نرمی میچرخند که کسی حتی فکرش را هم نمیکند چه میزان منبع و مهارت صرف ساختن آن شده. زبان هنرش را نهان میدارد.
اغلب این اعجاب زبان خارجی با شمایل فرنگی و نامتعارفش است که شگفتی ساختار زبان را پیش چشم واضحتر میکند. یکی از پدیدارترین بازیهای زبانی توانایی ساختن کلمات طولانی و نفسگیر است، بیان معنایی که ممکن است در زبان خودمان جملهای کامل باشد. مثلا کلمه ترکی şehirlileştiremediklerimizdensiniz، یعنی «تو از آنهایی که شهری نمیشود». (تعجب نکنید، این هیولا واقعا یک کلمه است، و نه آواهایی متفاوت که در هم ادغام شده – بیشتر مشتقاتش به تنهایی معنی دارند.)
اگر این کلمه به نظرتان عجیب و غریب آمد، هوز زبان سومری را ندیدهاید! سومری در حدود 5000 سال پیش در ساحل فرات زبان مردمانی بوده که آغازگر تاریخ بودهاند. munintuma’a کلمهای سومری است که در مقایسه با کلمه ترکی فوق الذکر تر و تمیز به نظر میرسد. (معنی کلمه «وقتی آن را برای زنش ویژه ساخت» است.) اما شگفتی این کلمه در اندازهاش نیست، بلکه برعکس: ساختار درهم تنیده آن است. کلمه از «بخش»های متفاوت ساخته شده، (مترجم: لطفا عکس را وارد کنید)، که هر کدام دارای معنی خاصی است. این طراحی ظریف اجازه میدهد که هر صدا اطلاعاتی با معنی منتقل کند. اگر بپرسید کدام صدا در کلمه سومری مقابل «آن» در جمله ترجمه فارسی است، باید بگویم که … هیچ کدام. اما هیچی بسیار ویژه: هیچی که در بخش خالی در وسط کلمه قرار دارد. فناوری به کار رفته چنان کارآمد است که حتی «بی»صدایی هم، وقتی در جایگاه مناسب قرار بگیرد، کاربردی معین دارد. به ذهن چه کسی میرسید چنین ساز و کار زیرکانهای طراحی کند؟
[…] بخش اول […]
[…] بخش اول بخش دوم […]